دومین دیدار از برنامه یکشنبه های شهدایی با خانواده شهید بهرام مهدوی در آستانه روز مادر جهت تجلیل و تکریم از خانواده شهید مورخ 2 بهمن 1400 برپا گردید.

به گزارش نهاد آبادانی و پیشرفت شهرستان چاراویماق : در دومین دیدار از برنامه یکشنبه های شهدایی که مصادف با ولادت با سعادت دخت نبی اکرم حضرت فاطمه زهرا (س) بود برگزار گردید.

در این دیدار مادر شهید بهرام مهدوی و خانواده شهید و همرزم حضور داشتند که با قرائت فاتحه ای آغاز شد که در ادامه دبیر نهاد توضیحاتی در مورد اهمیت زنده نگهداشتن یاد شهداء و هدف از برنامه یکشنبه های شهدایی و یاد آوری رشادت ها و سختی هایی که مادران شهید متحمل شده اند بیان نمودند و در ادامه حکمعلی مهدوی برادر شهید با بیان خاطرات و توضیحاتی از آن شهید بزرگوار منور کننده مجلس به یاد آن شهید شدند که خاطره ای از دوران سربازی شهید مهدوی بیان نمودند که از بزرگواری شهید در جهت اکرام و احترام به دیگران و افراد کم بضاعت بوده است که جیره غذایی خودشان را جمع می نمودند و در آخر به خانواده ای که در مشقت بودند به آن ها بذل میکردند و همچنین برای دفاع از وطن لحظه ای کوتاهی نمیکردند و گلایه ای که برادر شهید نمودند در مورد مزار مبارک آن شهید در دین اوغلی می باشد که ظاهرا وضعیت مناسبی نداشته و از مسئولین درخواست نمودند تا در این مورد تدبیری اندیشیده تا مزار این شهید بزرگوار گرامی تر داشته شود.

  • حکمعلی مهدوی برادر شهید ساکن در روستای شورجه امام جمعه و خواهر شهید فاطمه مهدوی همسر محرم حسنی ساکن در شهر قره آغاج می باشند.

در ادامه خاطره گویی و منور نمودن مجلس جناب آقای حیدر نریمانی همرزم و هم خدمتی شهید از بیان منطقه و سالی که توفیق همجواری را داشتند آغاز نمودند، اسفند سال 61 که در غرب ارومیه منطقه ترگور مرگور گروهان مرزی زیوه که نقطع اتصال ایران به عراق و ترکیه می باشد مکان آشنایی با شهید مهدوی ذکر نمودند. که سرآمد خصوصیات آن شهید به صداقت و خوش اخلاقی و خوش برخوردی و شجاعت ایشان یاد نمودند.

در یکی از عملیات هایی که از زبان رفیقشان آقای نریمانی بازگو  میکردند که در حال درگیری با دموکرات ها بودند شهید مهدوی در شنگرشان هی سرشان را بالا می آوردند و تیر اندازی میکردند و بعد دوباره این شجاعت را از خودشان نشان میدادند به ایشان گفته میشود که «مواظب باش هی سرت رو بالا میاری ممکنه صدمه ببینی» در جواب ایشان پاسخ میدند که ما اینجا آمده ایم که از وطن دفاع کنیم که اگر قرار باشه من خودمو حفظ کنم من نمیتوانم نقش خودمو ایفا کنم و و رسالت و وظیفه خودم را انجام بدم.

بعد از مدتی به گروهان کالیبره 75 تک لول دادند روی نیسان گذاشتند که من (نریمانی) و شهید مهدوی را برای این سلاح خدمه قرار دادند که این تک لول جوری بود که حین شلیک ضربه ای محکم به سینه شلیک کننده میزد که همیشه این مسئولیت را ایشان بر عهده میگرفتند.

بعد از 14 ماه همسفره شدن با شهید از طرف منشی فرمانده خبر آوردند که «آقا بهرام شما رو برای پایگاه دربند نوشتند» یعنی باید به آن پایگاه اعزام میشدند که آقای نریمانی و دوستان رفتند که لطفا ایشان را به آن پایگاه منتقل نکنید که همه موارد به یک طرف مورد اینکه ما بهشون عادت کردیم و ایشان هم آخر خدمتشان هستش که فرمانده گفتند فقط یک هفته در آن پایگاه بمانند بعد برمیگردانیم به اینجا، فردای آن روز ایشان در حال انتقال به پایگاه جدید بودند که گفتیم نگران نباش با فرمانده حرف زدیم و یه هفته اگر آنجا بمانی بعدش برمیگردی اینجا که آن شهید بزرگوار با حالت خاصی برگشتند و جواب دادند که »من از آنجا برنمیگردم » و رفت که ساعت 4.30 الی 5 عصر بود که خبر آوردند که پایگاه دربند درگیری صورت گرفته که ما هم از کنار بی سیم نمیتونیم حرکت کنیم که خبر دادند پاشاپور آمد (فرمانده پایگاه جنبی بودند منتهی از روی احساس مسئولیت شبانه به پایگاهشان آمده بود که در راه هم چند شهید داده بودند) انگار آتش خوابید و ساعت 11 شب شد و وقت اعلام گزارش شد که درگیری خاتمه یافته 3 نفر شهید و 4 نفر زخمی و یک نفر مفقود الاثر که ما گفتیم چطوری ممکنه کسی در پایگاه مفقود الاثر شود و اصلا معنی نمیدهد که اینطوری شود که بعد از پیگیری ها متوجه شدیم مفقود الاثر شهید مهدوی می باشد که از مفقود الاثر بودنش تعجب کردیم.

شهید مهدوی همیشه به موقع سر پست ها حاظر میشدند که در اولین موقعی که آماده حضور در پست میشدند که درگیری شروع میشود و به صورت اتفاقی زودتر انجام میشود چون چوپان فردی را می بیند و گزارش میدهد و به آن تیر اندازی مشود و دمورکرات فکر میکندکه عملیات شروع شده و عملیات یک و نیم ساعت زودتر شروع میشود و چون پایگاه در موقعیتی قرار داشت که هم از بالای کوه و هم از طرف روستا می شد مورد حمله قرار داد که سمت کوه که میخواست بالا برود و جواب تیر اندازی را بدهد از طرف پا مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و یکی از درجه دار ها که میبیند اولین نفری که افتاده اگر بقیه ایشان را ببینند هم روحیه بقیه کم میشود و هم ممکنه صدای آه و ناله ایشان را بشنوند و متوجه مکانشان شوند به همین دلیل ایشان را به گوشه ای می برند و رویشان پتو میکشند و در آخر همان مفقود الاثری که دنبالش میگشند پیدا شده و در اثر اصابت آن گلوله به فیض شهادت نائل میشوند.

زمان شهادت 4 اردیبهشت سال 1363 پاسگاه دربند

 

بیانات خواهر شهید مهدوی در مورد ایشان:

شهید میگفتند پدرم اگر این شانه ام درد بگیرد با آن یکی شانه ام تو و خانواده ام را نگهداری میکنم و از ابتدا علاقه به مام داشتند و نماز خوان بود و میگفتند من شهید خواهم شد و در حدی که میگفتند بودند.

در آخرین باری که شهید از خانواوده خداحافظی میکردند که 15 روز تقریبا از اتمام سربازی ایشان باقی مانده بود و گفتند من میرم ولی شاید دیگه برنگردم و این آخرین رفتن باشه برای همین وایسین تا من که دارم میرم شما رو تا جایی که چشمم میبینه ببینم و برم و رفت و از تپه ها گذشت ولی یهویی برگشت گفتیم بهرام برگشت ولی برگشت و گفت کربلایی حکمعلی رو اذیت نکنید و رفت و 4 روز بعدش شهید شد.

 

در آخر به رسم ادب از خواهر شهید مهدوی تجلیل گردید و روز دختر را به این خواهرفداکار تبریک گفته شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *